سلام عزیزم زهراجان بیادتم وازته قلبم دادمیزنم خیلی دوستت دارم. همیشه درقلب منی عشق من ......
روی سکوی کنار پنجره، همه شب جای منه.
چند ورق کاغذ و یک دونه قلم، همیشه یار منه.
کاغذای خط خطی، از کنار در بازه پنجره....،
می پرن توی کوچه،سرحال از اینکه آزاد شدن.،
نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن.......،
دیگه بیداریه شب عادتمه،همدم سکوت تنهایی من.،
تیک،تیک ساعتمه...تیک،تیک ساعتمه......
حالا من موندم و یک دونه ورق، که اونم از اسم تو سیاه می شه.،
همه چیم تو زندگی، آخرش به پای تو هدر می شه...
چشمونم فاصله رو، از پنجره دید می زنه...
دلم اسم تو رو فریاد می زنه........،
درای پنجره رو تا انتها باز می کنم......،
یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...
اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین کننده قلبهاست اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست اگر کلمه دوستت دارم اشتیاق راستین من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست پس با تمام وجود فریاد می زنم دوستت دارم
وقتی کسی به دل نشست ، نشستنش مقدس است
حتی اگر نخواهدت نفس کشیدنش بس است
گاه مي ايستد ,قلبش
روي واژه ها و كلمات
عاشقانه و گرمم......
كسي هست كه
بي تابش مي كنم با نوشته هايم
کوه باشی صخره هایت می شوم
اشک باشی دیدگانت می شوم
رود باشی چشمه سارت می شوم
دوست باشی دوست دارت می شوم
آسمان را مرخص مي کنم ديگر به هوا هم نيازي ندارم
تو خودت را.....مثل آسمان...
...مثل هوا...مثل نور...
...پهن کرده اي روي همه ي لحظه هاي من....
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه
.
گـاه گاهـی دل من می گیرد
بـیـشـتر وقـت غروب
آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست
من وضـو خواهم سـاخـت
از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی
و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد
صفحه قبل 1 صفحه بعد